تنها در خانه

تنها در خانه

ادبیات
تنها در خانه

تنها در خانه

ادبیات

اشعار بداهه دوستان

 اشعار دوستان 


 دربی خبری باز خبر داشت دلم 
برداشت شد هرانچه که کاشت دلم
دلبر به جفا دلم چو بشکست بگفت 
از سینه تو کینه ای برداشت دلم 
من کینه بدل ندارم ای جان ، زتو 
جز بوسه ندارم که دهم آن ، به تو 
بنگر به لبم که گشته چون بید ز لرز 

دیوانه شدم مست و خرامان ، ز تو

من آمدم ای یار بگویم ..چه بگویی 
تو با سخن نظم ز یاران چه بجویی 
تو گرم ز عشقی و ندانند که چه هستی 
تو عطر نهانی نشناسند ز چه بویی 
من دانم و این دل که هم راز درونیم 
افسوس ندانم و نبینم ز چه کویی 
خواهم که زنم پر ، بیایم سر کویت 
کو بال و پر ای یار ، ندارم سر و مویی

  

 تو امدی ای یار قدم نه به دوچشمم 
بانظم و چه زیبا عشق را بسروذی
من خاک ره پیر مغانم نگارا
در گلشن و گلزار تو هم عطر سجودی 
از راز درون و دل بشکسته بگفتم 
گفتم که درون صدف ان در تو بودی 
در تندیس تنهایی خود همچو صدف 
گر بال و پری نیست ولی دل بربودی 

نظرات 1 + ارسال نظر
نگار چهارشنبه 21 مرداد 1394 ساعت 00:52 http://bibahaneh302.blogfa.com

سلام و بسیار متشکر از شما بابت این شعر بسیار زیبا و
جوابیه زیباتون ...
خیلی عالی بود .خوشحال شدم
درود بر شما
قلمتان نویسا
----
این شعر از من نیست .من شاعر نیستم
شاعرشم نمی دونم کیه .جایی خوندم خوشم اومد برای دوستان ارسال کردم...
اما شما با قلم زیباتون خیلی زیبا جواب دادین به شعر این شاعر عزیز
ممنونم ازتون

بی نهایت من تشکر میکنم از لطف بی حذ شما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد