ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
ازین شعر تو زیباتر ندیدم
صدای قلب تو عادل شنیدم
بدیدم سینه ماوا کردی ایدوست
که وصل مرد تنها را بدیدم
چه شیرین بود غم هجران و دیدار
شراب و دوری و میخانه پیکار
شدی باران بر این مستانه دلبر
طراوت داری و گاهی چو رگبار
ز تو بهتر درین درگه ندبدم
تو و نا ز تو را بر جان خریدم
غزلهایت صدف باشد فنایی
بجز در در صدف هر گز ندیدم
درفش غصه را عادل رها کن
غم و اندوه را دلبر فنا کن
فروغ جاودان است عشق پاکت
بیا و یگ نظر هم تو بما کن
تو امرم کردی و کردم اطاعت
مرا در شعر کن عادل شفاعت
اگر تنها درین خانه است پیرو
به شعر ناب تو دارد قناعت
علی کارگر (پیرو)
شیطان و جواب یک دختر
من یک تکه شیرینی نیستم که که هوا و هوس به من حمله کند
سادگی شخصیت زن را حفظ می کند....
که لازمه همه ی دختران این را بفهمند
سادگی تاجی پاک است برای همه ی بانوان
این راز آزادی ام است که پسری که با من ازدواج می کند به پاکی و سادگی ام افتخار کند...
پسری که غیرتش و شرافتش افتخاره منه...
و اون احترامم را می گیرد و دستم را می گیرد و به بهشت می برد.
وبلاگ داداش علی عزیز(عمو علی)شت
از قافله عمر چه گویم که کجایم
آخر بکجا می روم اکنون بکجایم
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ…
ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮﯼ؛
ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰﺵ ﻟﺬﺕ ﺑﺮﺩﻧﯽ ﺍﺳﺖ …
ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻧﺞ ﺑﺒﺮﯼ؛
ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰﺵ ﺭﻧﺞ ﺑﺮﺩﻧﯽ ﺍﺳﺖ …
ﮐﻠﯿﺪ ﻟﺬﺕ ﻭ ﺭﻧﺞ ﺩﺳﺖ ﺗﻮﺳﺖ
قصد داشتم دست اتفاق را بگیرم
تا نیفتد!!
اما امروز فهمیدم که اتفاق خواهد افتاد!!!
این ما هستیم که نباید با او بیفتیم …
این متن،جزو ۱۰ متن برتر از نگاهمجله
ﯾﻪ ﭘﺴﺮ ﻭ ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯿﮑﺮﺩﻥ،
ﭘﺴﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﯾﻪ ﺳﺮﯼ ﺗﯿﻠﻪ ﻭﺩﺧﺘﺮﭼﻨﺪﺗﺎﯾﯽ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ ﺩﺍﺷﺖ،
ﭘﺴر ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﻫﻤﻪ ﺗﯿﻠﻪ ﻫﺎﻣﻮ ﺑﻬﺖ ﻣﯿﺪﻡ وﺗﻮ هم ﻫﻤﻪ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽﻫﺎﺗﻮ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺪﻩ، ﺩﺧﺘﺮ ﻗﺒﻮﻝ ﮐﺮﺩ ...
ﭘﺴﺮ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﻭ زیباترین ﺗﯿﻠﻪ ﺭﻭ یواشکی برداشت و ﺑﻘﯿﻪ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮﺩﺍﺩ،
ﺍﻣﺎ: ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﻫﻤﻮﻥ ﺟﻮﺭﮐﻪ ﻗﻮﻝ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽﻫﺎ روﺑﻪ ﭘﺴﺮﮎ ﺩﺍﺩ.
اوﻥ ﺷﺐ ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﺧﻮﺍﺑﯿد و تمام شب خواب بازی با تیله های رنگارنگ رو دید...
اما: پسرﮐﻮﭼﻮﻟﻮ تمام شب نتواﻧﺴﺖ ﺑﺨﻮﺍﺑﻪ، ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﮐﻪ حتما ﺩﺧﺘﺮک ﻫﻢ ﯾﻪﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﺯ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽﻫﺎﺷﻮ ﻗﺎﯾﻢ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺭﻭ ﺑﻬﺶ ﻧﺪﺍﺩﻩ...
ﻋﺬﺍﺏ ﻣﺎﻝ ﻛﺴﯽ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺻﺎﺩﻕﻧﯿﺴﺖ...
وﺁﺭﺍﻣﺶ از ان ﻛﺴانی ﺍﺳﺖ ﻛﻪﺻﺎﺩقند...
ﻟﺬﺕ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﺎﻝ ﻛﺴﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﻛﻪ ﺑﺎ افراد صادﻕ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽﻛﻨﺪ، از آن ﻛﺴانیست ﻛﻪ ﺑﺎ ﻭﺟﺪﺍﻥ ﺻﺎﺩﻕ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﻜﻨند...
یا رب !
هنگامی که ثروتم دادی، خوشبختی ام را نگیر.
هنگامی که توانایی ام دادی، عقلم را نگیر.
هنگامی که مقامم دادی،
تواضعم را نگیر.
انگاه که تواضعم دادی ،
عزتم را نگیر.
وقتی قدرتم دادی ،
عفوم را نگیر .
هنگامی تندرستی ام دادی،
ایمانم را نگیر . و آنگاه که فراموشت کردم ، فراموشم مکن
درحقیقت گوئیا ما مرده ایم
ازچه در این زندگی افسرده ایم
خواب ما بایدکه رحمانی بوذ
خواب ما شاید که روحانی بود
زندگی مانند گور است بهر ما
یا زر و تزویر یا زور بهر ما
خسته ام یاری کنارم نیست نیست
هیچکس گویا خریدارم که نیست
خود گنهکاریم و از دنیا شکایت می کنیم!
غافل از خود، دیگری را هم قضاوت می کنیم!
کودکی جان می دهد از درد فقر و ما هنوز…
چشم می بندیم و هرشب خواب راحت می کنیم!
عمر کوتاه است و دنیا فانی و با این وجود…
ما به این دنیای فانی زود عادت می کنیم!
ما که بردیم آبرو از عشق، پس دیگر چرا…
عشق را با واژه هامان بی شرافت می کنیم؟
کاش پاسخ داشت این پرسش که ما در زندگی…
با همیم اما چرا احساس غربت می کنیم؟
من به این مصرع یقین دارم که روزی میرسد!
سوره ای از عشق را با هم قرائت می کنیم...
(((محمد شمس)))
مرد :این لباسها چیه دوباره رفتی گرفتی؟
زن :آخ بازم این شیطون گولم زد.
مرد :مگه نگفتم هر وقت شیطون داشت میومد بگو دور شو دور شو...
زن :گفتم ولی میگفت از دور خیلی بیشتر بهت میاد...
چشم از قلب شکایت کرد و گفت:تو چرا عاشق میشوی و من باید اشک بریزم؟
قلب گفت:تو چرا نگاه میکنی تا من درد بکشم...!!!
دلم کار دست است
خودم بافتمش
تارش از سکوت
پودش از تنهایی
همین است که خریدار ندارد…
معشوقی را که چشم انتخاب کند
شاید عزیز دل نشود
اما آنرا که دل بپسندد بی گمان
نور چشم خواهد شد
بی تاب درون خانه تنها
با ماه به گفتگو چه شبها
دنیاست کنار من چو دنیا
دوراست ز جانمان شررها
تا هست برادر چو توئی. باشد و باشد
سرزنده تر از سرو روان . باشد و باشد
امید نبیند به جهان رنگ غم و درد
هر پیرو یزدان چو توئی باشد و باشد
(گیتی رسائی)
از دل چه بگویم که خریدار ندارد
بیچاره دلم گرمی بازار ندارد
از دل چه بگویم که گرفتار نگاهست
افسون شده دلبر و د لدار ندارد
خواهم که بگویم بتو ای خا لق و دادار
پیرو به همه کل جهان جز توخریدار ندارد
علی کارگر (پیرو)
به هر دست که دادیکه دادی بهمان دست گرفتی
گاه چون گیتی رسا و گاه چون کوه استوار
گاه باشد رسائی بیقرار و بیقرار و بیقرار
گاه در ان شاخه گل خاری چو من
گاه بر گلبرگ گل باشد ترنم بیشمار
گاه همچون برادر خاک پای راه اوست
خاک راه است پیرو در راه گیتی شرمسار
علی کارگر (پیرو )
ای مهربان با صفا رنجش چرا رنجش چر ا
عادل فنائی با خدا رنجش چرا رنجش چرا
سروی و خو ش الحان رفیق دوستی و تو یاری شفیق
گلبوته شعر و غزل بر من بگو رنجش چرا
این نت مرا رنجانده است چون دفتری وامانده است
رنجیده ام من از بلاک از دست تو رنجش چرا
تو مهربان یار منی استاد و غمخوار منی
گویا که روح بر تنی عادل عزیز رنجش چرا
پیرو شدم در راه یار هر گل نمی رنجذ ز خار
یار و وفادار و نگار بر من بگو رنجش چرا
خیالم مانده بارانی از این تکرار،میدانی
خدایا راز دل گویم که تو اسرار،میدانی
نگاهم خسته از دوران،دلم در حسرت باران
ندارم خواب و آرامش از این افکار ،میدانی
ببین خکشیده احساسم،شده کابوس رویایم
مکرر اشک می ریزم از این گفتار ، میدانی
من از فریاد مظلومان ،شدم بی تاب و سرگردان
صدای زجه و غم را پس از آوار ،میدانی
بیا یک شب تو مهمان ،یتیم بینوایی شو
که رنج بی کسی ها را دم افطار ،میدانی
سلام هیچ گرگی را ،شنیدی بی طمع باشد
شده داعش مثال گرگ انسان خوار،میدانی
بریده دست و سرها را،به آتش داده تن ها را
تو سنگینی اینها را پس از دیدار ،می دانی
شکسته قلب مولایم از این دنیای پر آشوب
رسیده وقت بیداری از این هشدار میدانی
نیلوفر آبی
عمر ما رفت بسر چشمه مقصود رسید
عاشقی رفت تا اینکه به معبود رسید
گر چه دلباخته بودیم به دنیا و زر وزیور آن
کوله بار گنه و عاشقی اش زود رسید
مادامى که سیب با چوب باریکش به درخت متصل است،
همه عوامل در جهت رشدش در تلاشند،
باد طراوتش میدهد،
آب رشدش میدهد،
و آفتاب به آن پختگى و کمال میبخشد،
اما به محض منقطع شدن از درخت و جدایى از اصل،
آب آن را می گنداند،
باد پلاسیده اش میکند
و آفتاب آن را پوسانده و طراوتش را میگیرد؛
براى ما آدمها تا وقتى در مسیر بندگى قدم بر میداریم
چون دست و دلمان به ریسمان خدا گره خورده است ،
هر اتفاقى در زندگى رشدمان خواهد داد و
حتى زمین خوردن ها و افتادنها، مقدمه صعود و تعالى بزرگ
روح مان خواهد شدوبر عکس وقتى از خدا دور بیفتیم ،
هر داشتنى فقر و هر فرازى، فرودى عمیق است...
پس دستانتان در دستان پر مهر خدا...
پس دستانتان در دستان پر مهر خدا...
دستانتان در دستان پر مهر خدا...