یاقوت و درُ در برتان هیچ نیست
به عادل فنائی ترک ملکانی، سلام دارم من ای یارا
فرشته در برش دارد و حورالعین دانا را
مگر شیراز تُرک دارد که حافظ حاتم طائی شده یکدم
که با یک خال هندویش ببخشد او سمرقند و بخارا را
سلام و صد سلام استاد خوش محضر نگارا !
علی آقای پیـــــــــــرو ! بهترین استاد ! یارا !
شما خود حاتم طایی به بذل مهــر می باشید
دگـــــــر لطفاً نکن شرمنده با آقایی ات ما را . . .
میرود شیدا به هر سویی روان
گوئیا او می رود دامن کشان
عاشق است و عشق معنایی غریب
هست شیدا در میان عاشقان
صادق است شیدا صمیمی عشق او
عشق شیدایی ست عشقی جاودان
واژه ها گر چ همه شیدا شدند
با فریبا راهی دریا شدند
موج شد بر صخره و ساحل نشست
مهر شد بر پیرو مایل نشست
هوش از سر رفت و دیدم ذوق و اشعار تو را
ای فریبا بر تو باشد صد هزاران مرحبا
من دیدم حافظ و صائب و شهریار دارن سر خال ترک شیرازی دعوا میکنن،وظیفه خودم
دونستم نظرمو بگم، و البته نا گفته نماند که علی کارگر (پیرو)هم جواب منو داده:
( امیر حسین اکبر پور}
حافظ شیرازی
اگـر آن تـرک شیرازی بـه دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بـخارا را
صائب تبریزی
اگـــر آن تـــرک شـیرازی بـــه دست آرد دل مـــــا را
بــه خــال هندویش بخشم سر و دست و تن و پا را
هر آنکس چیز می بخشد ز مال خویش می بخشد
نــه چـون حـافظ کـه می بخشد سمرقند و بـخارا را
شهریار تبریزی
اگـــــر آن تــــــرک شیرازی بـــه دست آرد دل مــــا را
بـــه خـــال هـنـدویـش بخـشم تــمــام روح و اجـــزا را
هــر آنکس چـیز می بخشد بـه سـان مرد می بخشد
نه چون صائب که می بخشد سر و دست و تن و پا را
سـر و دسـت و تـن و پــا را به خــاک گور می بخشند
نـــه بـــر آن تـــرک شـیرازی کـــه بــرده جـمله دلها را
امیر حسین اکبرپور
اگـــر آن تــرک شـیـرازی بــه دسـت آرد دل مـــــارا
عجب بـخـتـی به او رو کـرد،نـمـیکـرد فـکـر اینجـارا
میـــدانم نـمیگــنجد ز خوشحــالــی در پوسـتـش
بگذارید که خوش باشـد هـمــیـن چند روز دنـیـارا
من نمیدم وعده سرخرمـنی چـون حافظ و صائـب
بـه سـان وعــده ی دسـت ها و پا ها و بــخــارا را
بیا بـنـشـیـن به پای گـفتمان بینیم چه میخواهی
فــقــط بـایـد یـکـی را بـرگـزیـنــی : خر یــا خرما را
علی کارگر (پیرو)
اگر حافظ ببخـشیـده سمرقـنـد و بخـارا را
و یــا صــائــب بــداده دســت و هــم پــارا
ویا از شهریار برده تو گویی روح و دلها را
"اکبـرپور"چنین گفته که یا خر را و خرمارا
منم"پیرو"چنین گویم به یگ بوسه ز لبها
دهـم دین و دل و جان و عزیزم کل دنیا را
عادل فنایی
عزیز دل علی پیـــــــــــــــــــــرو ! که دادی کل دنیا را
خوار شدم زار شدم مریض و بیمار شدم
ِز چه رو دود سیاه باز گرفتار شدم
زچه رو از من بیمار شب و روز دل ببری
دل من گر شده تیمار زچه بی عار شدم
لب بدادم به لبش تاکه سرمست شوم
مست می گشتم و الوده حال که بیدار شدم
گوئیا مست شدم فارغ ازین هست شدم
چشم بستم به همه شاعری بیمار شدم
انکه این دام نهاد برمن و ما ننگش باد
که ا زین دام خبیث وای که بیزار شدم
جمعه دلخواه کی آید ز راه مهدی بیا
عاشق روی شما هستیم ما مهدی بیا
خادمین ;کعبه کم کاری کننددرحرم بیت حق
درمِنا قُربانیانَند حاجیان مهدی بیا
داعش ملعون و صهیونیست دست در دست هم
گوی گمراهی ربود از بت پرستان جهان مهدی بیا
آه عصرِ جمعه شد بُغضی ست در دلهای ما
بانگ الله اکبر گو بپا خیز آقاجان مهدی بیا
علی کارگر (پیرو)
پیشکش میکنم مهربانی را به کسانی که از دل
شکستن بیزارند.
ودر تمنای انند که دلی بدست اورند
انانکه رحمت افرینند
نه زحمت افرین
و بر انند تا در زندگی
ﭘﻞ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﻧﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ ...
ﺁﻧﺎﻧﻜﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﺸﺎﻥ ﺭﺍ
ﺷﺎﯾﺪ ﻧﺘﻮﺍﻧﯽ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﻫﯽ
ﺍﻣﺎ ﻋﻤﯿﻘﺎً ﺩﻭﺳﺘﺸﺎﻥ ﺩﺍﺭﯼ ...
آوای دلی رسید زِ بانوی کویر
بییتاب شدم چوُن آن پَرستوی کویر
سلام و شب بخیر ای آشنای خوب هر روزم
درمییان چند وبلاک و دنیای مجاز وشاعران بیشمار
نیک میدانند همه چون که رسائی ما تک است
درتمام کهکشان و اختران آسمان بیکران
خواهرم گیتی رسا هست و رسائی ما تک است
سلام و درود بر دخت ایران زمین شیدا
که با نام بر دوعالم پیامش چنین پیدا
روزهای تازه و انرژی ناب خدا
گویمت َفرمِه مبارک همه تقدیم شما
فرق روز خوب و بد را حال تعیین میکند
گر که ما غافل شویم از نیک و شد ای وای ما
حس زیبایی جود و حس باب از سوی حق
میگذارم مشترک شَم من و احوال شُما
خواسته هایت صمیمانه و ناب است دوست من
لیک گفتاری که از نهج البلاغه هت با یاد خدا
هست اخلاقت نکو با شخصیت هستی شما
این خصوصیات اخلاقی مثبت هست در ارتقا
باشما بودن برایم از بهترین لحظه هاست
لحظه همراهی پیرو با فرمه مدام یاد خداست
ای کاش کسی بود که غمخوار دلم بود
غم بود ولی قافیه،غمخوار دلم بود ..