یار از پرده برون شو بنگر حال مرا ..... دیر وقتیست نپرسیدی تو احوال مرا
یاچو زالو می مکید او شیره جان مرا ... یا نشانه میگرفت یک لحظه ایمان مرا
وندرین برزخ دنیا چکنم دلبر من ..... تک و تنها شده ام یار بیا در بر من
یا نظر بازی کنم گاهی رفیق ..... یا نگاهی دلبرم یار شفیق
دیدمش با قلب بشکسته ولی
گفتمش خواهان تو هستم کجا شد همدلی