گفت و شنود با دوستان من که دیگر هنگ کردم ، وای من
پیش روی پیـــــــــــــــرو دانای من
گفت و گوی ما دو ، زیبا می شود
هم چو رودی سوی دریا می شود
تو روان بودی و جاری همچــــو رود
بنده بودم منجمد ، دستــــــم نبود
جای شعرت روی چشم و دیده ام
پیرو دانا نکن شرمنـــــــــــــــده ام
ازچه رو هنگ اینچنین استاد ما
پیرو هست یگ قطره و دریا شما
علم و دین و معرفت دارد فنائی بیشمار
من و شعرم یش استاد شرمسار
این دوبیتی که سرودی بهترین پاسخ بُوَد
کرده معلومم اراده داری و راسخ بود
می ستایم روز و شب احساس تو
می فشارم دست پاک و آن دل حساس تو