خوار شدم زار شدم مریض و بیمار شدم
ِز چه رو دود سیاه باز گرفتار شدم
زچه رو از من بیمار شب و روز دل ببری
دل من گر شده تیمار زچه بی عار شدم
لب بدادم به لبش تاکه سرمست شوم
مست می گشتم و الوده حال که بیدار شدم
گوئیا مست شدم فارغ ازین هست شدم
چشم بستم به همه شاعری بیمار شدم
انکه این دام نهاد برمن و ما ننگش باد
که ا زین دام خبیث وای که بیزار شدم
جمعه دلخواه کی آید ز راه مهدی بیا
عاشق روی شما هستیم ما مهدی بیا
خادمین ;کعبه کم کاری کننددرحرم بیت حق
درمِنا قُربانیانَند حاجیان مهدی بیا
داعش ملعون و صهیونیست دست در دست هم
گوی گمراهی ربود از بت پرستان جهان مهدی بیا
آه عصرِ جمعه شد بُغضی ست در دلهای ما
بانگ الله اکبر گو بپا خیز آقاجان مهدی بیا
علی کارگر (پیرو)
پیشکش میکنم مهربانی را به کسانی که از دل
شکستن بیزارند.
ودر تمنای انند که دلی بدست اورند
انانکه رحمت افرینند
نه زحمت افرین
و بر انند تا در زندگی
ﭘﻞ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﻧﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ ...
ﺁﻧﺎﻧﻜﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﺸﺎﻥ ﺭﺍ
ﺷﺎﯾﺪ ﻧﺘﻮﺍﻧﯽ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﻫﯽ
ﺍﻣﺎ ﻋﻤﯿﻘﺎً ﺩﻭﺳﺘﺸﺎﻥ ﺩﺍﺭﯼ ...
آوای دلی رسید زِ بانوی کویر
بییتاب شدم چوُن آن پَرستوی کویر
سلام و شب بخیر ای آشنای خوب هر روزم
درمییان چند وبلاک و دنیای مجاز وشاعران بیشمار
نیک میدانند همه چون که رسائی ما تک است
درتمام کهکشان و اختران آسمان بیکران
خواهرم گیتی رسا هست و رسائی ما تک است
سلام و درود بر دخت ایران زمین شیدا
که با نام بر دوعالم پیامش چنین پیدا
روزهای تازه و انرژی ناب خدا
گویمت َفرمِه مبارک همه تقدیم شما
فرق روز خوب و بد را حال تعیین میکند
گر که ما غافل شویم از نیک و شد ای وای ما
حس زیبایی جود و حس باب از سوی حق
میگذارم مشترک شَم من و احوال شُما
خواسته هایت صمیمانه و ناب است دوست من
لیک گفتاری که از نهج البلاغه هت با یاد خدا
هست اخلاقت نکو با شخصیت هستی شما
این خصوصیات اخلاقی مثبت هست در ارتقا
باشما بودن برایم از بهترین لحظه هاست
لحظه همراهی پیرو با فرمه مدام یاد خداست
ای کاش کسی بود که غمخوار دلم بود
غم بود ولی قافیه،غمخوار دلم بود ..
مونس و غمخوار من گاهی به حرفم گوش کن
دوستت دارم غروب وقتی نمایان می شود
دوستت دارم نگارم ، پیرو جنت مکان
گردهم لب را به تو عمرت دوچندان می شود ؟
شاعره
مونس و غمخوار و همراهم تویی
گوش جان را میدهم بر تو عزیز
در غروب عاشقان با یاد تو سر میکنم
لب به جام و باده لبهای تو تر میکنم
شدم ائینه ای انگار که در من بنگرد خود را
عجب شیرین زبان بود دختر رفرهیخته زیبا
شدم ائینه و با او به نزدش گفتگو کردم
با قلب عاشق وسردم نکن تکیه بمن ی کوه پر دردم
سلام و درود بر شما کاظمی
ارزویت را به جانم میخرم جانانه ای
بی نه در زنگ شاید بود افسانه ای
عشق نسرین بانو این خوب عزیز ما خداست
دعایت میکنم رفع گرفتاری شود ای مهربانم
غم و درد تو را ای مهربان از خود بدانم
تو و ارامشت هست ارزوی قلبی من
من آن شاگرد کوچک هستم و استاد ندانم
از یاد نبردم که در قلب نهانی
بیگانه نه که دوست تویی راحت جانی
این دام تو بردار که اسیرتو شدم من
من عاشق روی توشدم در دم و انی
از من تو گذشتی و گذر کرده ای ای دوست
رفتی ازین مسلخ درگیر زمانی
از هجر شما سخت شدم ازرده
بازا که دگر باره دل من مرده
از دوری تو حال خوشی نیست مرا
هجر تو رسا تاب و توانم برده
الهی تا ابد پاینده باشی
همیشه مهربان سرزنده باشی
حقیقت را بگویم خواهر من
که میخواهم مدام از بنده باشی