تنها در خانه

تنها در خانه

ادبیات
تنها در خانه

تنها در خانه

ادبیات

عشق و دوستی

عشق عادل به فضا شد به دنیای مجازی ماست


مهربانی و سخاوت ز فنائی همه جا پا برجاست 


دلخوش است پیرو درین عصر معاصر با اوست 


مهربان عادل و عدلش به فراخور نیکوست  


دل را به کف اورده و مشتاق شدم 


چونکه به غم عشق تو بی طاق شدم 


سودای تو دلداری و دل بردن ما 


مارا بنگر که بی تو باتلاق شدم

سوز عشق


سوز عشق را سالهامیکرد تحمل این پسر 


عاشق پاکی نجابت عشق بود بی درد سر 


همچو مجنون در ره لیلای خود میزد قدم 


یا چو شمع سر تا بپای او بسوزد دم بدم 


یاد لیلایش برایش مرحم و ارام دل  بود  صبحدم


بر سر کویش روان بود روز وشب یا دمبدم 


لیلیش نجمه خودش اقا سهیل مبهوت عشق 


عشق این عشاق ناب هم زندگی میزد رقم 


نازنین نجمه برایش دلبریها کرده بود 


روح و ایمان پسراقا سهیل را برده بود 


جشن و شور عشقشان تا اوج بود و آ سمان 


مثل ایندو عاشق و معشوق ندیدم در جهان 


مهربانی را به دل پنهان نکرده اشکار 


گل پسر نازم زعشق نازنینش بیقرار 


همدم تنهائی ام هست کارگر این پاسبان 


مهربانی توی قلبش خرم  است و جاودان


گفت پیرو از عروس نازنینش نجمه خاتون با ادب 


خنده بر لبهای او افتاد و بر من شور و تب


جای ایندو عاشق ومعشوق بقلبم تا ابد  


در ره عشق و امید زندگی بر چیده سد  

روزگار خوب


 روزگاری که تو هستی زیباست 

عطر تو پابرجاست 
عشق تو هم با ماست 
غرق افکار و مرام تو شدم 
بی تو اما سخت است 
ساکت و سرد و خموش 
تو که هستی همه جا نورانی ست 
کی دگر باره شبم طو فانیست 
ساحل امن تو را ارج نهم 
سینه ام نیست سراب 
همه عشقاست  و امید 
که تقدیم تو میگردد باز 
پیرو
 روزگارم خوش و خرّم ، زیباست 
روزگاری که پر از رویاهاست
پیرو م گشته معاصر با من
عطر رویایی پیرو به فضاست
من چقدر آدم شادی هستم
که دلم ثروت پیرو داراست
غرق افکارشم و دانش او
عشق دیرینه پیرو با ماست
ساکت و سردم اگر مبهوتم
که چرا من این جا او آ نجاست
کاش طوفان شود از غصه من
که دلم در غم عشقش دریاست
می نویسم که بگویم تبریک
روز ، روز دوستی در دنیاست
باد ایام به کامت و مبارک روزت
که به دل از غم تو صد غوغاست . . .
عادل فنائی

 

چ بگویم

  چه بگویم بتو از عزت من کم نشود 


سینه ات محرم اسرار و دل و غم نشود 


انقدر نیک بدانم همه وقت در همه حال 



یار من هستی با دل من کس چو تو محرم نشود


علی کارگر (پیرو)


از ما به شما هزار ارادت


قربان وجود ناز و شادت

کرده است دلم به جان شیرین

برشعر و نوشته هایت عادت

یک لحظه نمی روی ز یادم

هر لحظه به لحظه ام به یادت

جان داداشی جناب پیرو

یادت واسه من شده سعادت

خواهم ز خدا که عمر عالی

طولانی و با نشاط بادت !

گفتن ز تو و نوشتن از تو

باشد قلم مرا عبادت . .
عادل فنائی

منای اهل دل

 

حاجیان لبیک گویان می روند تا رمَی شیطانی کنند 


 همچو ابراهیم و یوسف  میروند تا ذکر رحمانی کنند 


 از منای اهل دل از خود بریدن تا رسیدن   ای خدا 


حاجیان گویا خدایاهمچو اسمعیل  خویش قربانی کنند 

 باز نخجیر و شکار و صید صیادی رسید


مهربان مهروی زیبا از توهم یادی رسید 


سوی جانان امده جان از تنم بیرون شده 


درمنای ذبح اسمعیل باز فریادی رسید


ضَجه مظلوم( ظالم) ظلم اینجا  آشکار


ای سعودی از خدا غافل نشو بنگر که قربانی رسید

 

سلام ..درود

گل بوته های شعر و ترانه

سلامـــم را پذیرا باش پیرو !

درودم را به قلبت پاش پیرو !
دورد بی کرانم صد سلامم ،
نثار قلــــب پاکت کاش پیرو !

عادل فنائی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

به چشمانم درودت می نشانم
به قلبم هستی و آرام جانم 
مرا از خود بدان عادل فنائی 
که من هم مهر تو از خود بدانم 


همه گلبوته های شعر و ترانه 
به دنیای مجازی جاودانه 
زِ بَس زیباست اشعار نابت 
یقین دارم که در قلبها بمانه 


منم پیرو مریدت عادل هستم 
که از گلبوته های شعر مستم 
تو استادی و هستی رهنمایم 
یقین دارم بگیری باز دستم 

علی کارگر (پیرو)

عجب خوش حال و شاد و سرفرازم

عجب خوش حال و شاد و سرفرازم

که با « پیرو » شدم دمساز بازم

نماید راه های خوب بر من

کند آسان ره و همواره روشن

غزل هایش تماماً نغز و شیرین

دوبیتی های او بر سینه تسکین

از او بهتر نباشد در ترانه

رباعی دارد آخر عاشقانه

چنان شعری سراید او بداهه

که هر شاعر سراید در سه ماهه

شده عادل خجل از شعر پیرو

که باشد شاد ، دل از شعر پیرو

اگر تنها در این خانه نشسته

تمام قفل غم ها را شکسته

ندارد هیچ غم از گفتن شعر

نیار هیچ کم از گفتن شعر

سراید شعر شیرین زود و آسان

کند روح تو را با شعر رقصان

قناعت کن تو عادل شعر بس کن

به عشق پیروت شعری هوس کن

به شعرت وصف خوبی های او گو

از آقای علی پیرو مدد جو . . 
(عادل فنائی)

برای استادعادل فنائی

  ازین شعر تو زیباتر ندیدم

 صدای قلب تو عادل شنیدم 

بدیدم سینه ماوا کردی ایدوست 

که وصل مرد تنها را بدیدم 

چه شیرین بود غم هجران و دیدار

 شراب و دوری و میخانه پیکار 

شدی  باران  بر این مستانه  دلبر

 طراوت  داری و گاهی چو رگبار 

ز تو بهتر درین درگه ندبدم

  تو و نا ز تو را بر جان خریدم 

غزلهایت صدف باشد فنایی

 بجز در در صدف هر گز ندیدم 

درفش غصه را عادل رها کن 

 غم و اندوه را دلبر فنا کن 

فروغ جاودان است عشق پاکت

 بیا و یگ نظر هم تو بما کن 

تو امرم کردی و کردم اطاعت

 مرا در شعر کن عادل شفاعت 

اگر تنها درین خانه است پیرو

  به شعر ناب تو دارد قناعت 

علی کارگر (پیرو)

شیطان و .......

*FAIRY ~ GIF

شیطان و جواب یک دختر


شیطان به دختری میگوید کدام پسر به خواستگاری تو می آید؟
در صورتی که تو بسیار ساده ای؟
چرا میک آپ (آرایش) نمیکنی برای جلوه گری زیبایت؟
دختر جواب داد:
من به حرف کسی گوش می دهم که مرا آفریده است و با این فرمانبرداری ام هرگز برای آزادی ام مرز تعیین نکرده ام

من یک تکه شیرینی نیستم که که هوا و هوس به من حمله کند
سادگی شخصیت زن را حفظ می کند....
که لازمه همه ی دختران این را بفهمند
سادگی تاجی پاک است برای همه ی بانوان
این راز آزادی ام است که پسری که با من ازدواج می کند به پاکی و سادگی ام افتخار کند...
پسری که غیرتش و شرافتش افتخاره منه...
و اون احترامم را می گیرد و دستم را می گیرد و به بهشت می برد. 

وبلاگ داداش علی عزیز(عمو علی)شت


 

 

هر شب از حزن تو اشک باران است چشم 
کوله بارم خالی و انگار نه انگار عاشقم
رخت بستم عاشقی راپشت گوش انداختم 
حالیا این هلهله که از مردم می شنوم 
 رخنه ای در سینه ام فریاد دارد ای خدا رخنه ای 
توبه کردم از فراقت دریاب این بنده را
 
(Ahoo)
 

 
عشق

 از قافله عمر چه گویم که کجایم 

آخر بکجا می روم اکنون بکجایم  

 


 

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ…
ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮﯼ؛
ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰﺵ ﻟﺬﺕ ﺑﺮﺩﻧﯽ ﺍﺳﺖ …
ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻧﺞ ﺑﺒﺮﯼ؛
ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰﺵ ﺭﻧﺞ ﺑﺮﺩﻧﯽ ﺍﺳﺖ …
ﮐﻠﯿﺪ ﻟﺬﺕ ﻭ ﺭﻧﺞ ﺩﺳﺖ ﺗﻮﺳﺖ
قصد داشتم دست اتفاق را بگیرم
تا نیفتد!!
اما امروز فهمیدم که اتفاق خواهد افتاد!!!
این ما هستیم که نباید با او بیفتیم …

 وبلاگ داداش علی عزیز(عمو علی)


 

این متن،جزو ۱۰ متن برتر از نگاه‌مجله 
ﯾﻪ ﭘﺴﺮ ﻭ ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯿﮑﺮﺩﻥ،
ﭘﺴﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﯾﻪ ﺳﺮﯼ ﺗﯿﻠﻪ ﻭﺩﺧﺘﺮﭼﻨﺪﺗﺎﯾﯽ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ ﺩﺍﺷﺖ،
ﭘﺴر ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﻫﻤﻪ ﺗﯿﻠﻪ ﻫﺎﻣﻮ ﺑﻬﺖ ﻣﯿﺪﻡ وﺗﻮ هم ﻫﻤﻪ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ‌ﻫﺎﺗﻮ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺪﻩ، ﺩﺧﺘﺮ ﻗﺒﻮﻝ ﮐﺮﺩ ...
ﭘﺴﺮ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﻭ زیباترین ﺗﯿﻠﻪ ﺭﻭ یواشکی برداشت و ﺑﻘﯿﻪ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮﺩﺍﺩ،
ﺍﻣﺎ: ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﻫﻤﻮﻥ ﺟﻮﺭﮐﻪ ﻗﻮﻝ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ‌ﻫﺎ روﺑﻪ ﭘﺴﺮﮎ ﺩﺍﺩ.
اوﻥ ﺷﺐ ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﺧﻮﺍﺑﯿد و تمام شب خواب بازی با تیله های رنگارنگ رو دید...
اما: پسرﮐﻮﭼﻮﻟﻮ تمام شب نتواﻧﺴﺖ ﺑﺨﻮﺍﺑﻪ، ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﮐﻪ حتما ﺩﺧﺘﺮک ﻫﻢ ﯾﻪﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﺯ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ‌ﻫﺎﺷﻮ ﻗﺎﯾﻢ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺭﻭ ﺑﻬﺶ ﻧﺪﺍﺩﻩ...
ﻋﺬﺍﺏ ﻣﺎﻝ ﻛﺴﯽ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺻﺎﺩﻕﻧﯿﺴﺖ...

وﺁﺭﺍﻣﺶ از ان ﻛﺴانی ﺍﺳﺖ ﻛﻪﺻﺎﺩقند...
ﻟﺬﺕ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﺎﻝ ﻛﺴﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﻛﻪ ﺑﺎ افراد صادﻕ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽﻛﻨﺪ، از آن ﻛﺴانیست ﻛﻪ ﺑﺎ ﻭﺟﺪﺍﻥ ﺻﺎﺩﻕ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﻜﻨند...


 

پادشاهی هنگام پوست کندن سیبی با یک چاقوی تیز ٬انگشت خود را قطع کرد وقتی که نالان طبیبان را میطلبید ٬ وزیرش گفت :هیچ کار خداوند بی حکمت نیست ٬پادشاه از شنیدن این حرف ناراحت تر شده وفریاد کشید در بریده شدن انگشت من چه حکمتی است ؟ودستور داد وزیر را زندانی کردند .
روزها گذشت تا اینکه پادشاه برای شکار به جنگل رفت وانجا انقدر از سربازانش دور شد که ناگهان خود را میان قبیله ای وحشی تنها یافت ٬ انان پادشاه را دستگیر کرده وبه قصد کشتنش به درختی بستند اما رسم عجیبی هم داشتند که بدن قربانیانشان کاملا سالم باشد ٬وچون پادشاه یک انگشت نداشت او را رها کردند واو به قصر خود بازگشت در حالی که به سخن وزیر می اندیشید دستور ازادی وزیر را داد .وقتی وزیر به خدمت شاه رسید ٬شاه گفت :درست گفتی قطع شدن انگشتم برای من حکمتی داشت ٬ولی این زندان رفتن برای تو جز رنج کشیدن چه فایده ای داشته .وزیر در پاسخ پادشاه لبخند زده وپاسخ داد : برا ی من هم پر فایده بود چرا که من همیشه در همه حال با شما بودم واگر انروز در زندان نبودم حالا حتما کشته شده بودم .
ای کاش سر از الطاف پنهان حق در میاوردیم که اینگونه ناسپاس خدا نباشیم


 

یا رب !
هنگامی که ثروتم دادی، خوشبختی ام را نگیر. 
هنگامی که توانایی ام دادی، عقلم را نگیر.
هنگامی که مقامم دادی، 
تواضعم را نگیر. 
انگاه که تواضعم دادی ،
عزتم را نگیر.
وقتی قدرتم دادی ،
عفوم را نگیر .
هنگامی تندرستی ام دادی، 
ایمانم را نگیر . و آنگاه که فراموشت کردم ، فراموشم مکن

حکیمامه

 

درحقیقت گوئیا ما مرده ایم 
ازچه در این زندگی افسرده ایم

خواب ما بایدکه رحمانی بوذ 
خواب ما شاید که روحانی بود

زندگی مانند گور است بهر ما 
یا زر و تزویر یا زور بهر ما
خسته ام یاری کنارم نیست نیست 
هیچکس گویا خریدارم که نیست  


برچسب‌ها: مجموعه حکایت ها 
 

 

  به سلامتی پیاز که چشه نامردو در میاره 


برچسب‌ها: بسلامتی 
 

 خود گنهکاریم و از دنیا شکایت می کنیم! 

غافل از خود، دیگری را هم قضاوت می کنیم! 
کودکی جان می دهد از درد فقر و ما هنوز… 
چشم می بندیم و هرشب خواب راحت می کنیم! 
عمر کوتاه است و دنیا فانی و با این وجود… 
ما به این دنیای فانی زود عادت می کنیم! 
ما که بردیم آبرو از عشق، پس دیگر چرا… 
عشق را با واژه هامان بی شرافت می کنیم؟ 
کاش پاسخ داشت این پرسش که ما در زندگی… 
با همیم اما چرا احساس غربت می کنیم؟ 
من به این مصرع یقین دارم که روزی میرسد! 
سوره ای از عشق را با هم قرائت می کنیم... 
 

 (((محمد شمس)))


برچسب‌ها: شعر شاعران معاصر 
 

داستان واقعی فراز و نشیب عاشقانه شروع یگ زنئگی

http://tanha-8.blogfa.com/

 


 

 

عاشقی نیست گناهی چرا ما نشویم 
در زمین درد کمی نیست چرا ما نشویم  
شعله ور گشت دلم از آتش  هجران سوگند
ماکه مجنون شده ایم ازچه زلیخا نشویم 

 


 
a19e_1_kabutarvaharam2.jpg
سفر از انتهای شب به نور و روشنی دار ی
بیا مشهد که اینجا تو حریم هشتمی داری
حرم از ضامن  آهو رضا راضی به نور حق  
درین صحن و سرای  اَمن  امام و همدمی داری
  تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com
اینجا همه بی نام و نشانیم بیا تو 
 در پشت در ی  هیچ نمانیم بیا تو 
اینجا حرم شاه خراسان رضا است
ای زائر محبوب خراسان بیا تو
  
 چشم بر هم نزنم تا تو نگارم باشی 
از سر شب تا  سحر یار کنارم باشی 
این سفر بوده  پیرو بنمود  در دل شب 
 شب هجران طی شد وقتی تو یارم باشی
ش  تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com  

 
emam-zaman-5_Www.Shabhayetanhayi.ir_.jpg1in5jh78tadjkqvjo40v.gif

 

مرد :این لباسها چیه دوباره رفتی گرفتی؟

زن :آخ بازم این شیطون گولم زد.

مرد :مگه نگفتم هر وقت شیطون داشت میومد بگو دور شو دور شو...

زن :گفتم ولی میگفت از دور خیلی بیشتر بهت میاد... 


 


15.gif

چشم از قلب شکایت کرد و گفت:تو چرا عاشق میشوی و من باید اشک بریزم؟

قلب گفت:تو چرا نگاه میکنی تا من درد بکشم...!!!

 http://www.1ehsas.ir/wp-content/uploads/2014/11/sdfgvbnm.jpg

دلم کار دست است

 

خودم بافتمش

 

تارش از سکوت

 

پودش از تنهایی

 

همین است که خریدار ندارد… 

 


 
 

یاران مهربان

 

 معشوقی را که چشم انتخاب کند 

  شاید  عزیز  دل  نشود 

  اما آنرا که دل  بپسندد  بی گمان 

   نور  چشم  خواهد  شد


 

 

  


 

بی تاب درون خانه تنها

با ماه به گفتگو چه شبها

دنیاست کنار من چو دنیا

دوراست ز جانمان شررها

تا هست برادر چو توئی. باشد و باشد

سرزنده تر از سرو روان . باشد و باشد

امید نبیند به جهان رنگ غم و درد

هر پیرو یزدان چو توئی باشد و باشد

(گیتی رسائی)

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com


 

 

از دل چه بگویم که خریدار ندارد

بیچاره دلم گرمی بازار ندارد

از دل چه بگویم که گرفتار نگاهست 

افسون شده   دلبر و  د لدار ندارد 

خواهم که بگویم بتو ای خا لق و دادار  

پیرو به همه کل جهان جز توخریدار ندارد

علی کارگر  (پیرو)

  تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

 

به هر دست که دادیکه دادی بهمان دست گرفتی


 

 

گاه چون گیتی رسا و گاه چون کوه استوار 
گاه باشد رسائی بیقرار و بیقرار و بیقرار 
گاه در ان شاخه گل خاری چو من 
گاه بر گلبرگ گل باشد ترنم بیشمار 
گاه همچون برادر خاک پای راه اوست 
خاک راه است پیرو در راه گیتی شرمسار 

علی کارگر (پیرو )

Animated gif تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com


 

ای مهربان با صفا رنجش چرا رنجش چر ا
عادل فنائی با خدا رنجش چرا رنجش چرا 
سروی و خو ش الحان رفیق دوستی و تو یاری شفیق 
گلبوته شعر و غزل بر من بگو رنجش چرا 
این نت مرا رنجانده است چون دفتری وامانده است 
رنجیده ام من از بلاک از دست تو رنجش چرا 
تو مهربان یار منی استاد و غمخوار منی 
گویا که روح بر تنی عادل عزیز رنجش چرا 
پیرو شدم در راه  یار  هر گل نمی رنجذ ز خار  
یار و وفادار و نگار بر من بگو رنجش چرا

ررنجش چراررنجش چراررنجش چرا


 

بیک


خیالم مانده بارانی  از این تکرار،میدانی 

 خدایا  راز  دل گویم که تو اسرار،میدانی 

 نگاهم خسته از دوران،دلم در حسرت باران

  ندارم خواب و آرامش از این افکار ،میدانی 

ببین خکشیده احساسم،شده کابوس رویایم

 مکرر اشک می ریزم از این  گفتار ، میدانی 

من از فریاد مظلومان ،شدم بی تاب و سرگردان

 صدای زجه و غم را پس  از آوار ،میدانی 

بیا یک شب تو مهمان ،یتیم بینوایی  شو

 که رنج بی کسی ها را دم افطار ،میدانی 

سلام هیچ گرگی را ،شنیدی بی طمع باشد

 شده داعش مثال گرگ  انسان خوار،میدانی 

بریده دست و سرها را،به آتش داده تن ها را

تو سنگینی اینها  را پس از دیدار ،می دانی

شکسته قلب مولایم از این دنیای  پر آشوب

 رسیده وقت بیداری از این هشدار میدانی

نیلوفر آبی

 

نیلو فر ابی


برچسب‌ها: وبلاکی دگر , نیلوفرابی 
 

 
عمر ما رفت بسر چشمه مقصود رسید
عاشقی رفت تا اینکه به معبود رسید
گر چه دلباخته بودیم به دنیا و زر وزیور آن  
کوله بار گنه و عاشقی اش  زود رسید 

آهویما 
 آهو ای افسانه زیبا و ای  جان بابا 
روشنی بخش دو چشمانم  تویی جان بابا 
غصه ها با خنده ات پر پر شوند  دانم بریزند  
محرم اسرار من هستی  تو ای جان بابا 
 
 

تصویر

 مادامى که سیب با چوب باریکش به درخت متصل است،

همه عوامل در جهت رشدش در تلاشند،

باد طراوتش میدهد،

آب رشدش میدهد،

و آفتاب به آن پختگى و کمال میبخشد،

اما به محض منقطع شدن از درخت و جدایى از اصل،

آب آن را می گنداند،

باد پلاسیده اش میکند

و آفتاب آن را پوسانده و طراوتش را میگیرد؛

براى ما آدمها تا وقتى در مسیر بندگى قدم بر میداریم

چون دست و دلمان به ریسمان خدا گره خورده است ،

هر اتفاقى در زندگى رشدمان خواهد داد و

حتى زمین خوردن ها و افتادنها، مقدمه صعود و تعالى بزرگ

روح مان خواهد شدوبر عکس وقتى از خدا دور بیفتیم ،

هر داشتنى فقر و هر فرازى، فرودى عمیق است...

پس دستانتان در دستان پر مهر خدا...

پس دستانتان در دستان پر مهر خدا...

  دستانتان در دستان پر مهر خدا... 


برچسب‌ها: وبلاگی دگر , شهر نجوا , ساجده 
 

رنجش چرا

  • ای مهربان با صفا رنجش چرا رنجش چر ا
  • عادل فنائی با خدا رنجش چرا رنجش چرا 

  • سروی و خو ش الحان رفیق دوستی و تو یاری شفیق 
  • گلبوته شعر و غزل بر من بگو رنجش چرا 

  • این نت مرا رنجانده است چون دفتری وامانده است 
  • رنجیده ام من از بلاک از دست تو رنجش چرا 

  • تو مهربان یار منی استاذ و غمخوار منی 
  • گویا که روح بر تنی عادل عزیز  ر 
ادامه مطلب ...

آی داداشم آی داداشم

 شولوخ المه شولوخ المه چورک  تو بخور جان داداش


گل بورابا گل بورابا سوی ما جان قارداش جان داداش


تصاویر زیباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

ادامه مطلب ...

دیباچه ی ادب

این کلبه ناچیز گلستان و صفا هست 

با بودن سیفی هم عشق و وفا هست 

دیباچه شور و ادب و عشق و صداقت 

یاران چه بگویم که درین کلبه چها هست 

عبدب چومن پیرو مرادس دل سیفی 

سیفی که دلش کوه غمو رنج و بلا هست

دور از تو بلایای جهان در همه ادوار 

سیفی چه بگویم که داداش اهل کجا هست