ای زنده ترین مونس و ای عشق
وی خنده ی تو شادی و سر مشق
ای یار غریبم پدرم عاشق تنها
وی رفتن تو مرگ من و هرچه شقایق
افسانه اگر بود چرا عشق سرودن
منت بوَد این مهر را بر دل و بر لب بسرودن
در هر تپشم نور خدا هست در اینجا
افسانه ی من رفت ز اینجا به کجاها
این روح لطیفم تو را خواهد و خواند
بابای من این نور دوعینم به که ماند
(((( ((((آهو)))))) ))))