ناز نازان بی نیازان
عشو ه و ناز شبانه بی بهانه
گاه بیرونگه به خانه
ناز دلبر را کشیدم
بی وفایی ها بدیدم
ساکت و سرد و خموشم
تک و تنها یگ قفس در توی دستم
دست دیگرمرغ عشقی تک و تنها
زد ه پر پر از غم عشق و جدایی
بیوفایی غم عالم بدلم شد
باد و بارانموج و طوفان
همه جا رنگ سیاهی
همه شد اینجا تباهی
اشگ در چشمان غمگین
شور شیرین
یادم امد روزگاری عشق و امید موج می زد
توی دلهاتوی قلب مرد تنها
بود ایمان صوت قران
عشق و ایمانموج میزد
اسمان گسترده ترشد
خواستم تاکه پاهایم تو باشی