تنها در خانه

تنها در خانه

ادبیات
تنها در خانه

تنها در خانه

ادبیات

پاورقی عاشقانه



تو لَختی امدی بنشسته ای تنها درین خانه 

 وَ عطر جنَتَ اورده ای باخود  چه فززانه
 
کنون شیدا شکوه جاودانت دیدنی باشد 

رسید مژده که( پیرو) هم درین محفل مهمانه 
 تصاویر زیباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی
ادامه مطلب ...

بی نام و نشان ((نادیا))

سرسبز دل از شاخه بریدم ، تو چه کردی ؟

افتادم و بر خاک رسیدم ، تو چه کردی ؟

من شور و شر موج و تو سرسختی ِ ساحل

روزی که به سوی تو دویدم ، تو چه کردی 

پاسخ: 
روزی که بسوی من بیمار دویدی 

ایستادم و ناظر به نگاه تو نشستم 

سر سختی من دربرساحل چو صخره 

بودم که بیایی وشر و شور باز بزنی یار بدستم 

دانی که تو در خاک بمن زار رسیدی 

 آخر عزیزم خاک ره پای تو هستم 

بریده چو از شاخه بریدی دل خود را 

ازرده چو مجنون به فراق تو نشستم

ای انکه تو میدانی


ای انکه تومیدانی در تن نفسی زنده است 


ای جان و دلم بنگر چشمم به اینده است 


گفتی که مبر ازیاد دل دادن و ای عاشق

 

عالم ودرون ان با یاد تو پاینده است 


میسوزم و می سازم از یاد مبر من را 


اتش به بدن دارم لبها پر از خنده است 


خوانده ای یار مرا یار عزیی همه عمر 


لب من با نفس و نام تو دلبر زنده است


عنچه عشق من ای یار برمن تو نخند 


گرچه هر روزو شب ای یار لبت پر خنده است 


بوسه ام ای گل مهتاب مبر از یادت 


گونه های تو عزیزم فقط از بنده است 


چون گل یاس سپیدی خس و خاشاکم من 


خس و خاشاک به عطر گل رویت زنده است 


بنگر بر رخ مهتاب و نگر پیرو تو 


رخ او چون رخ دلبر همه شب تابنده است 


گرچه من پیر و خرابم اللده به می


تو فرشته و ملک هستی این زیبنده است


شعر گفتی و کنون من جوابت بدهم 


شعر زیبای شماهم عزیز از بنده است

ادامه مطلب ...

تنهایی دلنشین

 

آمدم تا که بگویم مهربان !
چشم بگشا کامدت یک میهمان 
سخت مشتاق است ببیند روی گل 
ساعتی اینجا بگیرد حس و جان 

 لب به لبهایم بنه از من گریزانی چرا


من کنون صیدت شدم دلبرتوچون جانی مرا

منکه در هجر تو می سوزم پریشانم نکن

باز کن آغوش خود جانم ، توحیرانی چرا؟
تصاویر زیباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی
ادامه مطلب ...

خانه غم

جانا بگو که تو کاشانه ات کجاست


بر من بگو که ساغر و پیمانه ات کجاست


شب تا به صبح مردم چشمم به خون گریست


بازآی و گو که عاشق دیوانه ات کجاست 


درخانه غم کنج دل یار نشستم 


پیمانه تهی ساغر و پیمانه شکستم


شب تا بسحردر بر دلدار گریستم 


باز امده دیدی که درین میکده نیستم 

کاش میشد


با سر سوزن نوشت  او سرنوشتم تیره است 


او نوشت در دفتر دلها که این دل تیره ست   


کاش میشد اینچنین یگروزی نوشت از عشق یار 


من نمیدانم چراد لدار َزٍ مَن  آزُرده و دل تیره است 

 

علی اکبر فرقانی (عمو علی )

 

علی اکبر یل میدان عشق است

مرام با صفایش شهر عشق است
 
همون ایرانی با شور و محبت 

فرقانی  صفا دارد آن عشق است




عمو  علی  گلستان  صفایه 

بگی تو یا علی  باتومیایه

عموجان یاعلی همراهیم کن

چراکه فرقانی مرد وفایه 

خشگ و زرد

 
جوانه یی که خشگ وزرد

 میان خاک و کوه درد 


بزیر پای عابران لگد شود چه می کشد

 


لعل لب ًنشانه ای ایننهمه هست بهانه ای 


تو خوب و جاودانه ای مستی ما ز عطر توست

برای دوستان

 یار تو اکنون بپیش روی توست 
یار تو دلداده ای در کوی توست
تصاویر زیباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی
ادامه مطلب ...

لعل لب



من و  لعل لبت ای یار گرفتاری چیست 


گر به اغوش  توافتاده ام اینگونه که بیداری نیست  


همچو سرو در بر تو من به دمن  ایستادم


ز چه رو پر بکشیدی تو از بر من یاربیزاری چیست 



توبه


هی توبه نمودیم  و مدام توبه بشکسته چرا 

جز وصل تو بر دیگری پیوسته چرا 

ای خالق من که مهربانی و رحیم 

تو رحم بکن خدابه عاشق دلخسته ما

اشعار بداهه دوستان

 اشعار دوستان 


 دربی خبری باز خبر داشت دلم 
برداشت شد هرانچه که کاشت دلم
دلبر به جفا دلم چو بشکست بگفت 
از سینه تو کینه ای برداشت دلم 
من کینه بدل ندارم ای جان ، زتو 
جز بوسه ندارم که دهم آن ، به تو 
بنگر به لبم که گشته چون بید ز لرز 

دیوانه شدم مست و خرامان ، ز تو

من آمدم ای یار بگویم ..چه بگویی 
تو با سخن نظم ز یاران چه بجویی 
تو گرم ز عشقی و ندانند که چه هستی 
تو عطر نهانی نشناسند ز چه بویی 
من دانم و این دل که هم راز درونیم 
افسوس ندانم و نبینم ز چه کویی 
خواهم که زنم پر ، بیایم سر کویت 
کو بال و پر ای یار ، ندارم سر و مویی

  

ادامه مطلب ...