در زمین و آسمان آه است می دانم چرا
ناله ها ازبهر عشق ماه تابان است چرا
زمین وهفت آسمان چون گریه میکرد
که میگشت و پریشان و پریشان گریه میکرد
به احوال دل غمگین زینب (سلام الله )
بدیدم کودک و پیر و جوان گریهمیکرد
شورشی در خلق عالم باز پیدا گشته است
ماه زیبای محرم یارمن سرگشته است
نوحه و ماتم رسیدخلقی عزادارند کنون
لشگری از کوفیان بی حیا در نینوا اینک هویدا گشته است
سرور و سالار عالم سید و سالار دین
از نماز غافل نشد سالار دین لب تشنهاست
علی کارگر (پیرو)
به دوست مهرکوش شیدا سلام
در ادینه امروز تا شام و هر روز سلام
تو داناترین مردمی سایه ای از بهشت
به این محفل و فرمه دارم سلام
چو پند گفته ای و حدیث از امام
به پند و روایت هزاران سلام
نگاهی به دور و بر انداختی
به خوب و بد مردمان ساختی
چو لذت ز این زندگی جسته ای
به یا ران و دوستان خود اینچنین گفته ای
که هر لحظه تمرین کنید زندگی
خدای را شناسید با عشق با بندگی
که این طعم شیرین در زندگیست
چو لبخند داری بلب نمره ات هست بیست
سخت دلبسته تو گشته و عاشق شده ام
محو رخسار و تماشای شقایق شده ام
با سکوتی که فریاد هزاران درد است
چه بگویم که درین دشت لایق شده ام
برای تو برای تو که ماه این کرانه ای
برای تو برای تو که بهترین عزیز و جاودانه ای
برای تو که صاحب قلبی پر از عشق و امید
بهانه میکند دلم تورا که بی بهانه ای
تو عطر پاک گل درین صحن و سرا نشانده ای
تو از تبار پاکی و زلال و صادقانه ای
دلیل من برای تو تویی که هستی خود غزل
درین نوا و این صدا تو خوب و عارفانه ای
علی کارگر (پیرو)
نیاز با ناز ندارد جای سودا
نیاز دوستان ناگفته پیدا
توجه کن که اینجا نیست بازار
نکن با معامله دل را تو ازار
به بازار عمل عامل شدیم ما
ز عشق و عاشقی غافل شدیم ما
نیاز و ناز هم جایش عوض شد
به ناز تن هزاران جور مرض شد
نیاز من فقط حق و حقیقت
بلطف حق دل من کرده عادت
برای تو برای تو که ماه این کرانه ای
برای تو برای تو که بهترین عزیز و جاودانه ای
برای تو که صاحب قلبی پر از عشق و امید
بهانه میکند دلم تورا که بی بهانه ای
تو عطر پاک گل درین صحن و سرا نشانده ای
تو از تبار پاکی و زلال و صادقانه ای
دلیل من برای تو تویی که هستی خود غزل
فرشته خیال من تو همچنان فسانه ای
گاهی اوی دل و گاهی بانوی کویر
درین نوا و این صدا تو خوب و عارفانه ای
برای تو برای تو که ماه این کرانه ای
برای تو برای تو که بهترین عزیز و جاودانه ای
برای تو که صاحب قلبی پر از عشق و امید
بهانه میکند دلم تورا که بی بهانه ای
تو عطر پاک گل درین صحن و سرا نشانده ای
تو از تبار پاکی و زلال و صادقانه ای
دلیل من برای تو تویی که هستی خود غزل
نسرین در خیال من تو همچنان فسانه ای
دلتو با دل من یگ دله کن
باتوام در همه عمرم کمتر گله کن
من به امید تو از خویش برون خواهم شد
تا سر کوی تو منباز رسم حو صله کن
همچو یخ بودم که از عشق تم من اتش گرفتم
با بوسه لبم را به لبت دوخته بودم
دستم چو گرفتم به پهلوی خود افروخته بودم
همچون پر پروانه که با شمع بسوزد
در حسرت اغوش تو من سوخته بودم
بودنت را ارج می نهم
با چشم دل به زیبائی تو خیره میشوم صادقانه چون شمع در سکوت
و سرمای خاموشی خود میسوزم
تابه سراغم ائی پروانه وار
نه نه تا کلبه دلت روشن گردد
هرجای ایران که باشی باز در قلب من جای داری
و من قلبم را تقدیم تو میکنم
عشق عادل به فضا شد به دنیای مجازی ماست
مهربانی و سخاوت ز فنائی همه جا پا برجاست
دلخوش است پیرو درین عصر معاصر با اوست
مهربان عادل و عدلش به فراخور نیکوست
دل را به کف اورده و مشتاق شدم
چونکه به غم عشق تو بی طاق شدم
سودای تو دلداری و دل بردن ما
مارا بنگر که بی تو باتلاق شدم
سوز عشق را سالهامیکرد تحمل این پسر
عاشق پاکی نجابت عشق بود بی درد سر
همچو مجنون در ره لیلای خود میزد قدم
یا چو شمع سر تا بپای او بسوزد دم بدم
یاد لیلایش برایش مرحم و ارام دل بود صبحدم
بر سر کویش روان بود روز وشب یا دمبدم
لیلیش نجمه خودش اقا سهیل مبهوت عشق
عشق این عشاق ناب هم زندگی میزد رقم
نازنین نجمه برایش دلبریها کرده بود
روح و ایمان پسراقا سهیل را برده بود
جشن و شور عشقشان تا اوج بود و آ سمان
مثل ایندو عاشق و معشوق ندیدم در جهان
مهربانی را به دل پنهان نکرده اشکار
گل پسر نازم زعشق نازنینش بیقرار
همدم تنهائی ام هست کارگر این پاسبان
مهربانی توی قلبش خرم است و جاودان
گفت پیرو از عروس نازنینش نجمه خاتون با ادب
خنده بر لبهای او افتاد و بر من شور و تب
جای ایندو عاشق ومعشوق بقلبم تا ابد
در ره عشق و امید زندگی بر چیده سد
روزگاری که تو هستی زیباست
چه بگویم بتو از عزت من کم نشود
سینه ات محرم اسرار و دل و غم نشود
انقدر نیک بدانم همه وقت در همه حال
یار من هستی با دل من کس چو تو محرم نشود
علی کارگر (پیرو)
از ما به شما هزار ارادت
حاجیان لبیک گویان می روند تا رمَی شیطانی کنند
همچو ابراهیم و یوسف میروند تا ذکر رحمانی کنند
از منای اهل دل از خود بریدن تا رسیدن ای خدا
حاجیان گویا خدایاهمچو اسمعیل خویش قربانی کنند
باز نخجیر و شکار و صید صیادی رسید
ضَجه مظلوم( ظالم) ظلم اینجا آشکار
ای سعودی از خدا غافل نشو بنگر که قربانی رسید
سلامـــم را پذیرا باش پیرو !
درودم را به قلبت پاش پیرو !عادل فنائی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ