-
ای انکه تو میدانی
جمعه 23 مرداد 1394 13:40
ای انکه تومیدانی در تن نفسی زنده است ای جان و دلم بنگر چشمم به اینده است گفتی که مبر ازیاد دل دادن و ای عاشق عالم ودرون ان با یاد تو پاینده است میسوزم و می سازم از یاد مبر من را اتش به بدن دارم لبها پر از خنده است خوانده ای یار مرا یار عزیی همه عمر لب من با نفس و نام تو دلبر زنده است عنچه عشق من ای یار برمن تو نخند...
-
تنهایی دلنشین
جمعه 23 مرداد 1394 13:28
آمدم تا که بگویم مهربان ! چشم بگشا کامدت یک میهمان سخت مشتاق است ببیند روی گل ساعتی اینجا بگیرد حس و جان لب به لبهایم بنه از من گریزانی چرا من کنون صیدت شدم دلبرتوچون جانی مرا منکه در هجر تو می سوزم پریشانم نکن باز کن آغوش خود جانم ، توحیرانی چرا؟ مه من ! جان بهاری تو مثال جویباری تو ستاره ای پراز نور که به ظلمت...
-
خانه غم
جمعه 23 مرداد 1394 12:40
جانا بگو که تو کاشانه ات کجاست بر من بگو که ساغر و پیمانه ات کجاست شب تا به صبح مردم چشمم به خون گریست بازآی و گو که عاشق دیوانه ات کجاست درخانه غم کنج دل یار نشستم پیمانه تهی ساغر و پیمانه شکستم شب تا بسحردر بر دلدار گریستم باز امده دیدی که درین میکده نیستم
-
کاش میشد
جمعه 23 مرداد 1394 11:57
با سر سوزن نوشت او سرنوشتم تیره است او نوشت در دفتر دلها که این دل تیره ست کاش میشد اینچنین یگروزی نوشت از عشق یار من نمیدانم چراد لدار َزٍ مَن آزُرده و دل تیره است
-
علی اکبر فرقانی (عمو علی )
جمعه 23 مرداد 1394 02:39
علی اکبر یل میدان عشق است مرام با صفایش شهر عشق است همون ایرانی با شور و محبت فرقانی صفا دارد آن عشق است : http://aliakbarforghani.blogfa.com/ عمو علی گلستان صفایه بگی تو یا علی باتومیایه عموجان یاعلی همراهیم کن چراکه فرقانی مرد وفایه
-
خشگ و زرد
پنجشنبه 22 مرداد 1394 22:17
جوانه یی که خشگ وزرد میان خاک و کوه درد بزیر پای عابران لگد شود چه می کشد لعل لب ًنشانه ای ایننهمه هست بهانه ای تو خوب و جاودانه ای مستی ما ز عطر توست
-
برای دوستان
پنجشنبه 22 مرداد 1394 21:15
یار تو اکنون بپیش روی توست یار تو دلداده ای در کوی توست دزمیان ناله مرغ سحر ناله ها کردم من بی خبر گفتم از درد دل و انوه خویش از دل بگرفته و اندئه خویش سال ها پیش که کودک بودم سر هر کوچه کسی بود که چینی را بند می زد با عشق و من آن روز به خود می گفتم آخر این هم شد کار ؟ ولی امروز که دیگر اثری از او نیست نقش یک دل که به...
-
السلام ای علی ابن موسی الرضا
پنجشنبه 22 مرداد 1394 06:43
-
گلی هدیه زهره نساجیان
چهارشنبه 21 مرداد 1394 10:14
-
لعل لب
دوشنبه 19 مرداد 1394 23:37
من و لعل لبت ای یار گرفتاری چیست گر به اغوش توافتاده ام اینگونه که بیداری نیست همچو سرو در بر تو من به دمن ایستادم ز چه رو پر بکشیدی تو از بر من یاربیزاری چیست
-
توبه
دوشنبه 19 مرداد 1394 23:10
هی توبه نمودیم و مدام توبه بشکسته چرا جز وصل تو بر دیگری پیوسته چرا ای خالق من که مهربانی و رحیم تو رحم بکن خدابه عاشق دلخسته ما
-
گفت و شنود با دوستان
دوشنبه 19 مرداد 1394 22:58
گفت و شنود با دوستان من که دیگر هنگ کردم ، وای من پیش روی پیـــــــــــــــرو دانای من گفت و گوی ما دو ، زیبا می شود هم چو رودی سوی دریا می شود تو روان بودی و جاری همچــــو رود بنده بودم منجمد ، دستــــــم نبود جای شعرت روی چشم و دیده ام پیرو دانا نکن شرمنـــــــــــــــده ام ازچه رو هنگ اینچنین استاد ما پیرو هست یگ...
-
اشعار بداهه دوستان
دوشنبه 19 مرداد 1394 22:26
اشعار دوستان دربی خبری باز خبر داشت دلم برداشت شد هرانچه که کاشت دلم دلبر به جفا دلم چو بشکست بگفت از سینه تو کینه ای برداشت دلم من کینه بدل ندارم ای جان ، زتو جز بوسه ندارم که دهم آن ، به تو بنگر به لبم که گشته چون بید ز لرز دیوانه شدم مست و خرامان ، ز تو من آمدم ای یار بگویم ..چه بگویی تو با سخن نظم ز یاران چه بجویی...
-
شرحی بر داستان واقعی" فراز و نشیبی عاشقانه "
دوشنبه 19 مرداد 1394 05:18
شرحی بر داستان واقعی" فراز و نشیبی عاشقانه " با سلام و خیر مقدم به دوستان گرامی و عزیزم خوشحالم در اواخر عمر چنین سعادتی را داشتم که به دنیای مجازی راه یابم و اکنون تا آنجا که در توانم هست و آنچه را که آرزوی گفتنش را داشتم از دلم بر دیده های مهربان شما بنشانم حضور دوستان فرهیخته ام باعث افتخار و دلگرمیم...
-
پراگنده هایم
دوشنبه 19 مرداد 1394 05:09
همچو اقیانوس غم دارد دلم کوه غم اندوه غم در محفلم اشگ چشمم باز خونین گشته یار تو نمیدانی میدانی اندوه دلم شده زخمی دلم پر خون و پر درد هوای خونه بارونی تنم سرد چو مروارید زچشمانم سرازیر خدا کی میره این روزهای پر درد باتن خسته لبی بسته نگاهت میکنم هی نگاه به اشگ وگونه ماهت میکنم درسکوت این اتاق و دری که بسته شده زهره...
-
یاعلی جان
دوشنبه 19 مرداد 1394 05:01
دوش گویا که ملائک در میخانه زدند یا علی گفته و با نام علی باده زدند چون علی هست ولی الله ذکر حق گفته و فریاد به پیمانه زدند
-
گلستان
دوشنبه 19 مرداد 1394 04:53
در گلستان بغل چشمه و تشنه لب چرا جام در دست و تهی اینهمه تاب وتب چرا زچه رو جرعه ای از می به ان لب نرسید بی ادب نیستم ای ساقی بگو ادب چرا
-
تقدیم به عزیزان بازدید کننده
دوشنبه 19 مرداد 1394 00:49
-
معرفی خوبان
یکشنبه 17 خرداد 1394 04:55
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 خرداد 1394 16:47
ای زنده ترین مونس و ای عشق وی خنده ی تو شادی و سر مشق ای یار غریبم پدرم عاشق تنها وی رفتن تو مرگ من و هرچه شقایق افسانه اگر بود چرا عشق سرودن منت بوَد این مهر را بر دل و بر لب بسرودن در هر تپشم نور خدا هست در اینجا افسانه ی من رفت ز اینجا به کجاها این روح لطیفم تو را خواهد و خواند بابای من این نور دوعینم به که ماند...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 خرداد 1394 16:40
خوب ببین.. زندگی زیباست... رنگارنگ است... روزها خوبند... ماه ها بهترند... و سالها عالی ترند... می گذرند.... و تو تمامی خوبی ها را تجربه میکنی... قدم هایت که ایستاد... روبرویِ خدایی... رویِ ماهِ خدا را همانجا ببوس
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 خرداد 1394 16:38
پیشکش میکنم مهربانی را به کسانیکه از دل شکستن بیزارند و در تمنای آنند که دلی بدست آورند آنانکه رحمت آفرینند، نه زحمت آفرین و برآنند تا در زندگی پل باشند نه دیوار پاک دلانى که در پى وصلند نه فصل گسسته ها را پیوند میدهند و پیوندهارا با دسیسه جدا نمى کنند نیک سرشتانى که درون و برونشان یکى است و بیم دو رویى و پنهان ستیزى...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 خرداد 1394 16:10
چون رفته زمستان و بهارآمده است با آمدن بهار یار آمده است نوروز شده و جشن باستانی ما جشن نوروز جمشید به بار آمده است من پیرو و خسته دل بود تاج سرم نوروز شده او چون بهار آمده است
-
یارم خداست
دوشنبه 4 خرداد 1394 22:51
درین دشت همره و یارم خدا شد چه زیبا دوست و دشمن بر ملا شد نمیدانم درین دشت مشوش چنین دام بلا بر ما چرا شد
-
سوختم
دوشنبه 4 خرداد 1394 22:46
اتشی بر جان و تن افتاد و ایمانم بسوخت جان من اتش زدی سر تا به پا چانم بسوخت از شراب معرفت غافل شدم در این زمان جام می ازدست رفت ساقی سامانم بسوخت تا کشم دست بدامانش حاجت خواستم گفت بر منم دلبر شیرین زبان این بار ایمانم بسوخت
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 19 اردیبهشت 1394 11:18
بیقرار هم چندی است تند، می گذریم از کنار هم ظاهر خموش و سرد و نهان بیقرار هم رخسار خود به سیلی می سرخ کرده ایم چون لاله ایم هر دو بدل داغدار هم او را غرور حسن و مرا طبع سربلند دیری است وا گذاشته در انتظار هم غافل بهم چو گاه فتد دیدگان ما گوئیم حال دیده ی شب زنده دار هم جانا! بیا مخواه جداییّ جسم و جان دانم که هردو ایم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 21 اسفند 1393 14:08
-
گمشده
جمعه 8 اسفند 1393 10:33
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 11 بهمن 1393 23:50
بقربان دوچشمان قشنگت جمال نازنین خوش آب و رنگت دلت گرچه نشد تنگ از برایم مو که دوستدارتم دل باشه تنگت
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 4 بهمن 1393 16:11